I can't...
There are things that should happen
صبح خیلی سردی است. ساعت نزدیک 11 است ولی هنوز دلم نمی خواهد از رختخواب بیرون بیایم
اولین آخر هفته پس از پایان کلاس هاست. کاری برای انجام دادن ندارم
بالاخره بلند می شوم
و صبح با این ایمیل آغاز می شود
here is the musicاولین آخر هفته پس از پایان کلاس هاست. کاری برای انجام دادن ندارم
بالاخره بلند می شوم
و صبح با این ایمیل آغاز می شود
hear the wind sing a sad, old song
it knows i'm leaving you today
please don't cry or my heart will break
when I go on my way
it knows i'm leaving you today
please don't cry or my heart will break
when I go on my way
Chorus:
goodbye my love goodbye
goodbye and au revoir
as long as you remember me
I'll never be too far
goodbye and au revoir
as long as you remember me
I'll never be too far
goodbye my love goodbye
I always will be true
so hold me in your dreams
till I come back to you
see the stars in the skies aboveI always will be true
so hold me in your dreams
till I come back to you
they'll shine wherever I may roam
I will pray every lonely night
That soon they'll guide me home
گریه نکردم
آن آدم دیگر درونم اجازه نداد
چند دقیقه ای سکوت کردم
صبحانه ام را خوردم و رفتم دانشکده
بر روی کاغذی درشت نوشتم
آن آدم دیگر درونم اجازه نداد
چند دقیقه ای سکوت کردم
صبحانه ام را خوردم و رفتم دانشکده
بر روی کاغذی درشت نوشتم
راز نهان دار و خموش ور خموشی تلخ بود
آنچه جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
آنچه جگرسوزه بود باز جگرسازه شود
بر روی دیوار اتاقمان در دانشکده چسپاندم
No comments:
Post a Comment