Monday, January 8, 2007

یلدابازی با تاخیر

بالاخره طاقت نیاوردم
مهم نیست چند روز از یلدا گذشته...مهم اینه که می خوام بنویسم

1- از سن 15 سالگی به بعد حس عجیبی توی زندگیم پیدا کردم. درست از اون سال زندگی چرخید... یکهو ورق به نفع من شد...وقتی بر می گردم نگاه می کنم، از اون به بعد خوشبختی رنگ غالب زندگیم بوده... در تمام این سالها اتفاقات زیادی افتاده که با خواسته هام مطابقت نداشته ولی همیشه احساسی درونم می دیدم که با روی باز اون ها را می پذیرفتم و تمام این نوسانها به طرز شگفت آوری در نهایت سازگار و فراتر از اون چیزی که حتی فکرش رو هم می کردم به تعادل بر می گشته...
با جرات می تونم بگم که خیلی از رویاهام رنگ واقعیت گرفتن...
و از این بابت بی نهایت خوشحالم

2- علاقه ی دیوونه واری به رقص دارم !!! و همیشه داشتم ! ولی تا قبل از اینکه پام رو تو خوابگاه شریف بذارم همیشه سرکوبش کرده بودم!!!

3- خداحافظی معمولا سخته ولی ازش نمی ترسم. سخت ترینش با پدر مادرم و میترا بود قبل از اینکه بیام این ور دنیا
و شیرین ترینش درست شب قبل از حرکت به مقصد استانبول ساعت 9 شب از پشت گوشی تلفن عمومی نزدیک میدان ونک بود!!!... به خاطرش بسیار از سعید ممنونم!

4- همیشه آرزوهای خیلی خیلی بزرگ دارم!... اون قدر که اگه بهتون بگم بدون شک می گویید دیوونه ای!

5- دو روحیه کاملا متفاوت درونم هستند که همیشه با هم در جنگ و دعوا هستن!
یکی بچه ی شلوغ که هزار جور کرم می ریزه سر کلاس و همه چی رو شوخی می گیره... با همه راحت گرم می گیره و به در و دیوار می خنده!!! از کار زود خسته می شه و همش دنبال بازی می گرده!
یکی هم یک آدم پر کار و جدی در مورد فیزیک و البته بسیار مغرور که ساعت ها می تونه کار کنه بدون اینکه هیچ خسته شه... خیلی سخت می گیره و اصلا آدم خوش برخوردی نیست چون فکر می کنه ممکن نیست بتونه با مردم علاقه ی مشترک داشته باشه!!!
توی این دعوای مداوم هر از چند گاهی یکی از این دو تا آدم برای یک مدتی کنترل اوضاع رو در دست می گیرن!... آدم سال دوم دبیرستان و سال آخر لیسانسم کاملا از نوع اول بود و دو سال آخر دبیرستان و این جانوری که الان هستم کاملا از نوع دومه!

فکر می کنم دیگه خیلی معنا نداشته باشه به مردم لینک بدم
ولی در هر حال امید، حسین، سعید ، آرمان و سارا جماعتی هستن که اسمشونو می برم

4 comments:

حسین said...

نیما جون امیدوارم به همه آرزوهای کوچیک و بزرگت برسی.
حسین

Mamad said...

مردم...!
محمد

arman said...

نیما جان حالتهای ٍِِ اینطوری رو یادت رفت:
یک بر رادیکال 2 شلوغ + یک بر رادیکال 2 جدی !
در این حالت ها اگر نیما رو اندازه گیری کنید با احتمال مساوی یکی از این دو حالت بدست می آد به خاطر این اثرات کوانتومی خیلی قابل پیشبینی نیست!
;) :)

Anonymous said...

Hello. I found this blog randomly, but I enjoy how thought provoking your words are. I hope you update soon.semi dresses Christian Louboutin Pumps Column Wedding Dresses