لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را دست
آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحضه دیدار نزدیک است
مهدی اخوان ثالث
خودمونیم، چقدر بی معنا و در عین حال قشنگه
خاطراتی دارم از این شعرا که وقتی الان یادم میاد فقط خنده ی شیرینی بر لبم می شینه
زندگی همش تجربه است...و چه قدر بغرنج ترین و پیچیده ترین چیزها پس از تجربه بدیهی به نظر می رسند
مهدی اخوان ثالث
خودمونیم، چقدر بی معنا و در عین حال قشنگه
خاطراتی دارم از این شعرا که وقتی الان یادم میاد فقط خنده ی شیرینی بر لبم می شینه
زندگی همش تجربه است...و چه قدر بغرنج ترین و پیچیده ترین چیزها پس از تجربه بدیهی به نظر می رسند
No comments:
Post a Comment